وقتی رسیدم جلوی در که دیدم همه منتظر من هستن.که یهو دیدم ماکانم اومده و داره با مسیح حرف میزنه. _سلام بچه ها ببخشید دیر کردم _سلام بهار خوبی؟ _خوبم تو خوبی یاشار؟ _ممنونم بد نیستم.برکه رو که یادته؟ _بله مگه میشه یادم بره و با برکه ام مشغول احوالپرسی شدم.که شهرزاد گفت بچه ها بریم دیگه دیر میشه.یاشار و برکه و شهرزاد با ماشین یاشار اومدن.من و مسیح و طلا و ماکان هم با هم دیگه اومدیم.وقتی راه افتادیم ماکان اهنگ شادی رو توی ضبط گذاشت و همگی با اهنگ خوندیم و پاریس ناتمام-پارت هفتم
پاریس ناتمام-پارت ششم
پاریس ناتمام_پارت پنجم
برکه ,ماکان ,هم ,ها ,بچه ,رو ,بچه ها ,یاشار اومدن ,اومدن من ,ماشین یاشار ,شهرزاد با
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت